گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نمونه
جلد بیست و ششم
80 ) سوره عبس این سوره در مکه نازل شده و داراي 42 آیه است )
اشاره
ص : 119
ص : 120
محتواي سوره"عبس"
سوره"عبس"در عین کوتاهی،از مسائل مختلف و مهمی بحث می کند،و تکیه خاصی روي مساله"معاد"دارد،و محتواي آن را
در پنج موضوع می توان خلاصه کرد:
-1 عتاب شدید خداوند نسبت به کسی که در برابر مرد نابیناي حقیقت جو برخورد مناسبی نداشت.
-2 ارزش و اهمیت قرآن مجید.
-3 کفران و ناسپاسی انسان در برابر نعمتهاي خداوند.
-4 بیان گوشه اي از نعمتهاي او در زمینه تغذیه انسان و حیوانات براي تحریک حس شکرگزاري بشر.
-5 اشاره به قسمتهاي تکان دهنده اي از حوادث قیامت و سرنوشت مؤمنان و کفار در آن روز بزرگ.
نامگذاري آن به این نام به تناسب نخستین آیه سوره است.
***
فضیلت تلاوت این سوره
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص آمده است: من قرأ سوره"عبس" جاء یوم القیامه و وجهه ضاحک مستبشر: "کسی که
سوره"عبس"را بخواند روز قیامت در حالی وارد محشر می شود که صورتش خندان و بشاش است 1
ص : 121
[ [سوره عبس ( 80 ): آیات 1 تا 10
اشاره
ي􀀀 یَزَّکّ ( 3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ اَلذِّکْر
􀀀
ا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ ی 􀀀 ی ( 2) وَ م 􀀀 جاءَهُ اَلْأَعْم 􀀀 تَوَلّ ( 1) أَنْ
􀀀
عَبَسَ وَ ی ;lt;br/gt منِ اَلرَّحِیمِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ی ( 9) فَأَنْتَ عَنْهُ 􀀀 ی ( 8) وَ هُوَ یَخْش 􀀀 جاءَكَ یَسْع 􀀀 أَمّ مَنْ
ا􀀀 و ( یَزَّکّ ( 7
􀀀
أَلاّ ی
􀀀
ا عَلَیْکَ 􀀀 تَ َ ص دّ ( 6) وَ م
ي􀀀 لَه ی ( 5) فَأَنْتَ 􀀀 أَمّ مَنِ اِسْتَغْن
ا􀀀 4) )
( تَلَهّ ( 10
ی􀀀
ص : 122
ترجمه
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1-چهره درهم کشید و روي برتافت! 2-از اینکه نابینایی به سراغ او آمده بود.
-3 تو چه می دانی شاید او پاکی و تقوي پیشه کند؟ 4-یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد.
-5 اما آن کس که مستغنی است.
-6 تو به او روي می آوري! 7-در حالی که اگر او خود را پاك نسازد چیزي بر تو نیست.
-8 اما کسی که به سراغ تو می آید و کوشش می کند، 9-و از خدا ترسان است، 10 -تو از او غافل می شوي.
شان نزول:
این آیات اجمالا نشان می دهد که خداوند کسی را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اینکه فرد یا افراد غنی و ثروتمندي
را بر نابیناي حق طلبی مقدم داشته است،اما این شخص مورد عتاب کیست؟در آن اختلاف نظر است:
مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:
عده اي از سران قریش مانند عتبه بن ربیعه،ابو جهل،عباس بن عبد المطلب، و جمعی دیگر،خدمت پیامبر ص بودند و پیامبر
مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود(و مسلما اگر اینگونه افراد
اسلام را می پذیرفتند گروه دیگري را به اسلام می کشاندند و هم کارشکنیهاي آنها از میان می رفت و از هر دو جهت به نفع
اللّ بن ام مکتوم"که مرد نابینا و ظاهرا فقیري بود وارد مجلس شد،
􀀀
اسلام بود)در این میان"عبد ه
ص : 123
و از پیغمبر ص تقاضا کرد آیاتی از قرآن را براي او بخواند و به او تعلیم دهد،و پیوسته سخن خود را تکرار می کرد و آرام
نمی گرفت،زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر ص با چه کسانی مشغول صحبت است.
او آن قدر کلام پیغمبر ص را قطع کرد که حضرت ص ناراحت شد، و آثار ناخشنودي در چهره مبارکش نمایان گشت و در
اللّ " برگرداند،و به
􀀀
دل گفت:این سران عرب پیش خود می گویند پیروان محمد ص نابینایان و بردگانند،و لذا رو از"عبد ه
سخنانش با آن گروه ادامه داد.
اللّ "را
􀀀
در این هنگام آیات فوق نازل شد(و در این باره پیامبر ص را مورد عتاب قرار داد)رسول ص بعد از این ماجرا"عبد ه
پیوسته گرامی می داشت، و هنگامی که او را می دید می فرمود:مرحبا بمن عاتبنی فیه ربی:"مرحبا به کسی که پروردگارم به
خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او می فرمود:
.( "آیا حاجتی داري آن را انجام دهم"؟و پیامبر ص دو بار او را در غزوات اسلامی در مدینه جانشین خویش قرار داد ( 1
شان نزول دومی که براي آیات فوق نقل شده این است که این آیات درباره مردي از"بنی امیه"نازل شده که نزد پیامبر نشسته
اللّ "افتاد خود را جمع کرد،مثل اینکه می
􀀀
اللّ بن ام مکتوم"وارد شد،هنگامی که چشمش به"عبد ه
􀀀
بود،در همان حال "عبد ه
ترسید آلوده شود و قیافه درهم کشیده و صورت خود را برگردانید،خداوند در آیات فوق عمل او را نقل کرده،و مورد ملامت
.( و سرزنش قرار داده است،این شان نزول در حدیثی از امام صادق ع نقل شده است ( 2
محقق بزرگ شیعه مرحوم"سید مرتضی"این شان نزول را پذیرفته است.
ص : 124
. 1 و 2) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 437 -1
-2
البته در آیه چیزي که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر ص است وجود ندارد تنها چیزي که می تواند قرینه اي بر
این معنی باشد خطابهایی است که از آیات 8 تا 10 این سوره آمده که می گوید:"کسی که پیوسته (براي شنیدن آیات خدا)به
سرعت سراغ تو می آید،و از خدا می ترسد،تو از او غافل می شوي"! این چیزي است که بهتر از هر کس در مورد پیامبر ص
می تواند صادق باشد.
ولی به گفته مرحوم"سید مرتضی"قرائنی نیز در این آیات وجود دارد که نشان می دهد منظور شخص پیامبر ص نیست از
جمله اینکه:
"عبوس بودن"از صفات پیامبران مخصوصا پیغمبر اسلام نیست،او حتی نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن می
گفت،تا چه رسد به مؤمنان حقیقت جو.
دیگر اینکه پرداختن به اغنیا و غافل شدن از فقراي حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آیه 4 سوره"ن"به آن اشاره شده وَ
ی خُلُقٍ عَظِیمٍ : 􀀀 إِنَّکَ لَعَل
"تو اخلاق عظیم و برجسته اي داري"هرگز نمی سازد،(بخصوص اینکه معروف است سوره"ن"قبل از سوره عبس نازل شده
.( است) ( 1
ولی به فرض که شان نزول اول واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترك اولایی بیش نیست:و کاري که منافات با مقام
عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمی شود.
زیرا"اولا"پیامبر ص هدفی جز نفوذ در سران قریش،و گسترش دعوت اسلام از این طریق،و درهم شکستن مقاومت
آنها،نداشت.
ص : 125
1) همان مدرك. -1
اللّ بن ام مکتوم
􀀀
"ثانیا"چهره درهم کشیدن در برابر یک مرد نابینا مشکلی ایجاد نمی کند چرا که او نمی بیند،به علاوه عبد ه
نیز رعایت آداب مجلس را نکرده بود زیرا که هنگامی که می شنود پیامبر ص با گروهی مشغول صحبت است نباید سخن او
را قطع کند.
ولی از آنجا که خداوند اهمیت فوق العاده اي به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقیقت طلب می دهد همین
مقدار بی اعتنایی را در برابر این مرد مؤمن براي پیامبرش نمی پسندد و او را مورد عتاب قرار می دهد،اینها همه از یک سو.
از سوي دیگر،اگر به این آیات از زاویه حقانیت و عظمت پیامبر ص نگاه کنیم،می بینیم در سرحد یک معجزه است،چرا که
رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسمانی خود آن چنان مسئولیت براي خود ذکر می کند که حتی کوچکترین ترك اولی،یعنی بی
اعتنایی مختصري نسبت به یک مرد نابیناي حق طلب،را مورد عتاب خداوند می بیند،این دلیل زنده اي است بر اینکه این
کتاب آسمانی از سوي خدا است و او پیامبر صادق است،مسلما اگر این کتاب از سوي خداوند نبود چنین محتوایی نداشت.
اللّ بن ام مکتوم"را می دید به یاد این ماجرا می افتاد
􀀀
و عجب تر اینکه پیامبر ص طبق روایتی که در بالا آوردیم هر وقت "عبد ه
و او را بسیار احترام می کرد.
و از سوي دیگر این آیات می تواند بیانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستکبران باشد،که چگونه مرد فقیر
نابیناي مؤمنی را بر آن همه اغنیا و سران قدرتمند مشرك عرب مقدم می شمرد،این به خوبی نشان می دهد که اسلام حامی
مستضعفان و دشمن مستکبران است.
در پایان این سخن بار دیگر تکرار می کنیم که مشهور در میان مفسران
ص : 126
گرچه شان نزول اول است ولی باید اعتراف کرد که در خود آیه چیزي که صریحا دلیل بر این معنی باشد که منظور پیامبر ص
است وجود ندارد.***
تفسیر:
عتاب شدید به خاطر بی اعتنایی به نابیناي حق طلب
با توجه به آنچه در شان نزول آیات گفته شد،به سراغ تفسیر آیات می رویم.
نخست می فرماید:
تَوَلّ ) .
􀀀
"چهره درهم کشید،و روي برتافت (عَبَسَ وَ ی
ی ). 􀀀 جاءَهُ الْأَعْم 􀀀 *** "از اینکه نابینایی به سراغ او آمده بود"( أَنْ
یَزَّکّ ).
􀀀
ا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ ی 􀀀 *** "تو چه می دانی شاید او در جستجوي ایمان و پاکی و تقوي باشد"؟! ( وَ م
*** "یا از شنیدن سخنان حق متذکر شود و این تذکر به حال او مفید باشد".
ي ). 􀀀 ( أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْر
و اگر صد در صد پاك و با تقوي نشود لا اقل از تذکر پند می گیرد و بیدار
ص : 127
.( می شود،و این بیداري در او اجمالا اثر می گذارد ( 1
ی ). 􀀀 أَمّ مَنِ اسْتَغْن
ا􀀀 *** سپس این عتاب را ادامه داده،می افزاید:"اما آنکه خود را بی نیاز و غنی می داند"(
تَصَدّ ).
ي􀀀 لَه *** "تو به او رو می آوري و توجه می کنی"!( فَأَنْتَ و اصرار به هدایت او داري در حالی که او گرفتار غرور ثروت،و خود خواهی است،غروري که منشا طغیان و گردنکشی است
ی "انسان طغیان می کند از اینکه خود را غنی 􀀀 ی أَنْ رَآهُ اسْتَغْن 􀀀 سانَ لَیَطْغ 􀀀 7 سوره علق آمده است إِنَّ الْإِنْ - همانگونه که در آیه 6
.( می بیند" ( 2
*** "در حالی که اگر او راه تقوي را پیش نگیرد و ایمان نیاورد چیزي بر تو
ص : 128
1) بنا بر این فرق این آیه با آیه قبل این است که در آنجا سخن از پاکی و تقواي کامل است،و در اینجا سخن از تاثیر -1
اجمالی تذکر،هر چند به مقام تقواي کامل نرسد،و در نتیجه آن نابیناي حق طلب از تذکرات بهره می گیرد خواه بهره کامل
باشد یا بهره مختصر از بعضی از مفسران نیز استفاده می شود که فرق میان این دو آن است که اول اشاره به پاك شدن از
معاصی است و آیه دوم اشاره به کسب طاعات و اطاعت فرمان خدا است ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر می رسد.
2) "راغب"در"مفردات"می گوید:"غنی و استغنی و تغنی" و"تغانی"به یک معنی است و باز به گفته او"تصدي"از ماده -2
صدي(بر وزن فتی در اصل به معنی صدایی است که از کوه بر می گردد(در فارسی آن را"پژواك"می گویند) سپس
کلمه"تصدي"به معنی رو به روي چیزي قرار گرفتن و توجه کامل به آن کردن به کار رفته است.
یَزَّکّ ).
􀀀
أَلاّ ی
􀀀
ا عَلَیْکَ 􀀀 نیست"( وَ م
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است،خواه از آن پند گیرند یا ملال بنا بر این به خاطر اینگونه افراد نمی توانی نابیناي حق طلب را
نادیده بگیري،یا آزرده خاطر سازي،هر چند هدف تو هدایت این گردنکشان باشد.
*** بار دیگر تاکید و عتاب را از سر می گیرد،و هم چنان به صورت خطاب می فرماید:"اما کسی که به سراغ تو می آید،و
ی ). 􀀀 جاءَكَ یَسْع 􀀀 أَمّ مَنْ
ا􀀀 و تلاش براي هدایت و پاکی دارد" ( .( ی) ( 1 􀀀 *** "و از خدا ترسان است" (وَ هُوَ یَخْش
و همین انگیزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده،تا حقایق بیشتري بشنود و به کار بندد،و خود را پاك و پاکیزه کند.
تَلَهّ ) ( 2)تعبیر به"انت"(تو)در حقیقت اشاره به این است
ی􀀀 ع *** "تو از او غافل می شوي و به دیگري می پردازي"( فَأَنْتَ نَْهُ
که مثل تویی سزاوار نیست از چنین انسان حق طلبی لحظه اي غافل شوي و به دیگري بپردازي"
ص : 129
1) بدون شک مراد از"خشیت"در اینجا خوف از خداوند است خوفی که انسان را به دنبال تحقیق بیشتر می فرستد شبیه -1
اللّ به استناد دفع ضرر محتمل گفته اند و اینکه فخر رازي احتمال داده است منظور ترس
􀀀
آنچه متکلمین در مساله وجوب معرفه ه
از کفار،یا ترس از زمین خوردن به خاطر نابینایی باشد بسیار بعید است.
2) "تلهی"از ماده"لهو"به معنی کار سرگرم کننده است و در اینجا به معنی غافل شدن و به دیگري پرداختن،و در حقیقت -2
نقطه مقابل"تصدي"است.
هر چند هدفت از پرداختن به دیگران نیز هدایت آنها باشد،چرا که در محاسبه اولویتها،اولویت از آن این گروه مستضعف
پاکدل است.
به هر حال این عتاب و خطاب خواه به شخص پیامبر ص باشد یا غیر او بیانگر این واقعیت مهم است که اسلام و قرآن اهمیت و
احترام خاصی براي پویندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است.
و به عکس موضع گیري تند و خشنی در برابر آنها که بر اثر وفور نعمت الهی،مست و مغرور شده اند دارد،تا آنجا که خدا
راضی نمی شود به خاطر پرداختن به آنان کمترین رنجشی در این قشر مستضعف حق طلب پیدا شود.
دلیل آن نیز روشن است،زیرا همیشه این گروه پشتیبان مخلص اسلام و فریادرس پیشوایان بزرگ دین در مشکلات،و ایثارگر
میدانهاي نبرد و شهادت بوده اند،همانگونه که امیر مؤمنان علی ع در فرمان معروف مالک اشتر می فرماید:
و انما عماد الدین و جماع المسلمین و العده للاعداء العامه من الامه،فلیکن صغوك لهم و میلک معهم :"ستون دین،و سرمایه
اجتماع مسلمین،و نیروي ذخیره در برابر دشمنان،تنها همین توده مردمند،لذا باید به سخنان آنها گوش فرا دهی و علاقه خود را
.( به آنها معطوف داري ( 1
***
ص : 130
. 1) نهج البلاغه:بخش نامه ها نامه 53 -1
[ [سوره عبس ( 80 ): آیات 11 تا 23
اشاره
رامٍ بَرَرَهٍ ( 16 ) قُتِلَ 􀀀 شاءَ ذَکَرَهُ ( 12 ) فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ ( 13 ) مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ ( 14 ) بِأَیْدِي سَفَرَهٍ ( 15 ) کِ 􀀀 ا تَذْکِرَهٌ ( 11 ) فَمَنْ 􀀀 کَلّا إِنَّه
􀀀
شاءَ 􀀀 ذا 􀀀 اتَهُ فَأَقْبَرَهُ ( 21 ) ثُمَّ إِ 􀀀 ا أَکْفَرَهُ ( 17 ) مِنْ أَيِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ( 18 ) مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ( 19 ) ثُمَّ اَلسَّبِیلَ یَسَّرَهُ ( 20 ) ثُمَّ أَم 􀀀 سانُ م 􀀀 اَلْإِنْ
( ا أَمَرَهُ ( 23 􀀀 لَمّ یَقْضِ م
ا􀀀 کَلّا
􀀀
( أَنْشَرَهُ ( 22
ص : 131
ترجمه:
-11 هرگز چنین مکن،این(قرآن)یک تذکر و یاد آوري است.
-12 و هر کس بخواهد از آن پند می گیرد.
-13 در الواح پرارزشی ثبت است.
-14 الواحی والا قدر و پاکیزه.
-15 به دست سفیرانی است، 16 -والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار.
-17 مرگ بر این انسان،چقدر کافر و ناسپاس است؟! 18 -(خداوند)او را از چه چیز آفرید؟ 19 -از نطفه ناچیزي او را
آفرید،سپس اندازه گیري کرد و موزون ساخت.
-20 سپس راه را براي او آسان ساخت.
-21 بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود.
-22 سپس هر زمان بخواهد او را زنده می کند.
-23 چنین نیست که او می پندارد،او هنوز فرمان الهی را اطاعت نکرده است.
تفسیر:
تنها دست پاکان به دامن قرآن می رسد
در تعقیب آیات گذشته که در آن سخن از سرزنش کسی آمده بود که نسبت به نابیناي حق طلبی کم توجهی نموده بود،در
این آیات به مساله اهمیت قرآن مجید و مبدء پاك آن و تاثیرش در نفوس پرداخته،می فرماید:
ص : 132
کَلّا) .
􀀀 "هرگز این کار را تکرار مکن و آن را براي همیشه فراموش نما" (
.( ا تَذْکِرَهٌ) ( 1 􀀀 "چرا که این آیات وسیله اي است براي تذکر و یادآوري خلق خدا" (إِنَّه
نیازي به این نیست که از مستضعفان پاکدل غافل شوي،و به افراد متنفذ و مغرور روي آوري.
ا تَذْکِرَهٌ "پاسخی باشد به تمام تهمتهاي مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن 􀀀 کَلّا إِنَّه
􀀀 این احتمال نیز وجود دارد که جمله"
که گاه شعرش می خواندند، و گاه سحر،و گاه نوعی کهانت،قرآن می گوید:هیچیک از این نسبتها صحیح نیست،بلکه این
آیات وسیله اي است براي بیداري و یادآوري و آگاهی و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است،چرا که هر کس به آن
نزدیک می شود-جز معاندان لجوج این اثر را در خود احساس می کند.
.( شاءَ ذَکَرَهُ ) ( 2 􀀀 *** سپس می افزاید:"هر کس بخواهد از آن پند می گیرد"( فَمَنْ
این تعبیر هم اشاره اي است به اینکه اکراه و اجباري در کار نیست،و هم دلیلی است بر آزادي اراده انسان که تا نخواهد و
تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمی تواند از آیات قرآن بهره گیرد.
***
ص : 133
1) ضمیر"انها"که مؤنث است به آیات قرآن بر می گردد. -1
2) ضمیر در جمله"ذکره"به همان چیز بر می گردد که ضمیر"انها"باز می گردد منتها در آنجا منظور آیات است،و لذا -2
مؤنث آورده شده و در اینجا اشاره به خود قرآن است که مذکر لفظی می باشد.
"سپس می افزاید:این کلمات بزرگ الهی در صحائف(الواح و اوراق) با ارزشی ثبت است"( فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ ).
"صحف"جمع"صحیفه"به معنی"لوح"یا"ورقه"و یا چیز دیگري است که در آن مطلبی را می نویسند،و این تعبیر نشان می
دهد که آیات قرآنی قبل از نزول بر پیغمبر اکرم ص در الواحی نوشته شده بود،و فرشتگان وحی آن را با خود می
آورند،الواحی بسیار گرانقدر و پر ارزش.
و اینکه بعضی گفته اند منظور از این"صحف"کتب انبیاي پیشین است، ظاهرا با آیات قبل و بعد سازگار نیست،همچنین اینکه
گفته شده منظور از آن "لوح محفوظ"است آن نیز مناسب به نظر نمی رسد،زیرا"صحف"به صورت صیغه جمع در مورد"لوح
محفوظ"به کار نرفته است.
*** "بعد می فرماید:این صحائف و الواح،والا قدر و پاکیزه است" (مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ) .
بالاتر از آن است که دست نااهلان به سوي آن دراز شود،و یا قادر بر تحریف آن باشند،و پاکتر از آن است که دست ناپاکان
آن را آلوده کند،و نیز پاك است از هر گونه تناقض و تضاد و شک و شبهه.
*** از این گذشته"این آیات الهی در دست سفیرانی است" (بِأَیْدِي سَفَرَهٍ) .
رامٍ بَرَرَهٍ) . 􀀀 *** "سفیرانی والا مقام،و مطیع و فرمانبردار و نیکوکار" (کِ
"سفره"(بر وزن طلبه)جمع"سافر"از ماده"سفر"(بر وزن قمر) در اصل به معنی پرده برداري از چیزي است،و لذا به کسی که
میان اقوام رفت
ص : 134
و آمد دارند تا مشکلات آنها را حل کنند و از مبهمات پرده بردارند"سفیر" گفته می شود،به شخص نویسنده نیز"سافر"می
گویند چرا که پرده از روي مطلبی بر می دارد.
بنا بر این منظور از"سفره"در اینجا فرشتگان الهی است که سفیران وحی یا کاتبان آیات او هستند.
بعضی گفته اند:منظور از"سفره"در اینجا حافظان و قاریان و کاتبان قرآن،و علما و دانشمندانی هستند که این آیات او را در هر
عصر و زمانی از دستبرد شیاطین محفوظ می دارند.
ولی این تفسیر بعید به نظر می رسد چرا که در این آیات سخن از زمان نزول وحی و عصر پیامبر ص است نه از آینده.
ولی در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم که فرمود:
الحافظ للقرآن العامل به مع السفره الکرام البرره :"کسی که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمانبردار
.( الهی خواهد بود" ( 1
این تعبیر به خوبی نشان می دهد که حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این سفره و همگام آنها هستند،نه اینکه
خود آنها می باشند و این یک واقعیت است که وقتی این دانشمندان و حافظان کاري شبیه فرشتگان و حاملان وحی انجام
دهند در ردیف آنها قرار می گیرند.
به هر حال از مجموع این گفتار استفاده می شود که تمام کسانی که در راه حفظ قرآن و احیاي آن می کوشند مقامی والا
همچون مقام فرشتگان"کرام بر ره"دارند.
"کرام"جمع"کریم"به معنی"عزیز و بزرگوار"است،و اشاره به
ص : 135
. 1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 438 -1
عظمت فرشتگان وحی در پیشگاه خداوند و بلندي مقام آنها است،و گاه گفته شده این تعبیر اشاره به پاکی آنها از هر گونه
لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ 􀀀 ادٌ مُکْرَمُونَ 􀀀 27 سوره انبیاء در توصیف فرشتگان آمده است: بَلْ عِب - گناه می باشد،همانگونه که در آیه 26
هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ :"آنها بندگان گرامی حقند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند،و اوامر او را پیوسته اجرا می کنند".
"برره"جمع"بار"(مثل طالب و طلبه)از ماده"بر"در اصل به معنی وسعت و گستردگی است،و لذا به صحراهاي وسیع"بر"(به
فتح با)گفته می شود، و از آنجا که افراد نیکوکار وجودي گسترده دارند،و برکات آنها به دیگران می رسد به آنها"بار"گفته
شده.
البته منظور از نیکوکاري در آیه مورد بحث اطاعت فرمان الهی و پاکی از گناه می باشد.
و به این ترتیب خداوند فرشتگان را به سه وصف توصیف کرده است:
نخست اینکه آنها سفیران و حاملان وحی اویند،و دیگر اینکه ذاتا عزیز و گرانمایه اند،و سومین وصف پاکی اعمال آنها و
اطاعت و تسلیم و نیکوکاري است.
*** سپس می افزاید:با وجود اینهمه اسباب هدایت الهی که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند،با انواع
تذکرات،نازل شده،باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمی شود"مرگ بر این انسان،چقدر کافر و ناسپاس
.( ا أَکْفَرَهُ ) ( 1 􀀀 سانُ م 􀀀 است"؟!( قُتِلَ الْإِنْ
ص : 136
1) تعبیر"قتل الانسان"نوعی نفرین و به گفته زمخشري در کشاف از بدترین انواع نفرین است،و"ما"در جمله"ما اکفر"به -1
عنوان تعجب است،تعجب از کسی که از یک سو اینهمه اسباب هدایت در اختیار دارد،و از سوي دیگر اینهمه نعمتهاي الهی
شامل حال او است باز راه کفر و کفران را پیش می گیرد.
"کفر"در اینجا ممکن است به معنی عدم ایمان،و یا به معنی ناسپاسی و کفران،و یا به معنی هر گونه ستر و پوشش حق باشد،و
مناسب همین معنی جامع است،چرا که در آیات قبل سخن از اسباب هدایت و ایمان بود،و در آیات بعد سخن از انواع
نعمتهاي پروردگار است.
به هر حال منظور از تعبیر"مرگ بر این افراد"معنی کنایی آن یعنی اظهار شدت غضب و تنفر نسبت به اینگونه افراد کافر و
ناسپاس است.
*** و از آنجا که سرچشمه سرکشیها و ناسپاسیها غالبا غرور است براي درهم شکستن این غرور در آیه بعد می
فرماید:"خداوند این انسان را از چه چیز آفریده"؟!( مِنْ أَيِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ).
*** او را از نطفه اي ناچیز و بی ارزش آفرید،و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گیري نمود"( مِنْ نُطْفَهٍ
خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ).
چرا این انسان به اصل خلقت خود نمی اندیشد؟!و ناچیز بودن مبدء اصلی خود را فراموش می کند،وانگهی چرا قدرت
خداوند در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز را نمی نگرد؟که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازه گیري
اللّ است.
􀀀
تمام ابعاد وجودي او،اعضاء پیکرش،استعدادهایش و نیازهایش خود بهترین دلیل براي خداشناسی و معرفه ه
جمله"قدره"از ماده"تقدیر"به معنی اندازه گیري و موزون ساختن است،زیرا می دانیم در ساختمان وجود انسان بیش از بیست
نوع فلز و شبه فلز به کار رفته که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینی دارد،که اگر کم و بیشی در آن رخ دهد نظام
وجود انسان به هم می ریزد،از این گذشته کیفیت
ص : 137
ساختمان اعضاء بدن،و تناسب و ارتباطهاي آنها با یکدیگر،اندازه هاي دقیقی دارد،و نیز استعدادها و غرائز و امیالی که در فرد
انسان،و در مجموعه جهان بشریت،نهفته است،باید طبق حساب خاصی باشد تا سعادت بشر را تامین کند.
خداوند کسی است که تمام این اندازه گیریها را در آن نطفه بی ارزش انجام داد،نطفه اي که به قدري کوچک است که اگر
به تعداد تمام افراد انسانها از سلول اصلی حیات که شناور در آب نطفه است در یک جا جمع شود بیش از یک انگشتانه را پر
نمی کند.آري در چنین موجود خرد صغیر اینهمه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد.
بعضی نیز"تقدیر"را به معنی"آماده ساختن"معنی کرده اند.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از"تقدیر"ایجاد قدرت در این نطفه ناچیز است، چه بزرگ است آن خدایی که این
موجود ضعیف را اینهمه قدرت و توانایی بخشید که می تواند آسمان و زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد،و
.( همه نیروهاي محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد ( 1
جمع میان این سه تفسیر نیز ممکن است.
*** در ادامه همین سخن می افزاید:"سپس راه را براي او آسان ساخت" ( ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر،و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم
ص : 138
اللّ علی کذا و قوانی علیه"بنا بر این ماده
􀀀
1) "راغب"در"مفردات"می گوید:"قدره بالتشدید:اعطاه القدره یقال قدرنی ه -1
تقدیر به معنی اعطاي قدرت و قوت نیز آمده است.
مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاي او در قسمت پائین رحم است،ولی هنگامی که فرمان
تولد صادر می شود ناگهان واژگونه می گردد سر او به طرف پائین می آید،و همین موضوع امر تولد را براي او و مادرش
سهل و آسان می کند،البته گاهی بچه هایی هستند که از طرف پا متولد می شوند و مشکلات زیادي براي مادر ایجاد می
کنند.
بعد از تولد نیز در مسیر نمو و رشد جسمی در دوران کودکی،و سپس نمو و رشد غرائز،و بعد از آن رشد در مسیر هدایت
معنوي و ایمان،همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براي او سهل و آسان ساخته است.
چه جمله جامع و جالبی است که در عین فشردگی به همه این مسائل اشاره می کند" ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ".
این نکته نیز قابل توجه است که می فرماید:"راه را براي انسان آسان ساخت"و نمی فرماید:"او را مجبور بر پیمودن این راه
کرد"و این خود تاکید دیگري بر مساله آزادي اراده انسان و اختیار است.
*** سپس به مرحله پایانی عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانی اشاره می فرماید:"بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود"(
اتَهُ فَأَقْبَرَهُ ). 􀀀 ثُمَّ أَم
مسلما"اماته"(میراندن)کار خدا است،ولی مساله پنهان ساختن در قبر به ظاهر کار انسان است،اما از آنجا که عقل و هوش لازم
براي این کار، و همچنین وسائل دیگر را خداوند فراهم ساخته این کار به او نسبت داده شده است.
بعضی نیز گفته اند منظور از نسبت دادن این کار به خدا این است که او براي انسان قبري آفریده و آن دل خاك است،و
بعضی نیز این جمله را به معنی حکم تشریعی و دستور الهی درباره دفن کردن اموات دانسته اند.
ص : 139
و به هر حال یکی از احترامات خداوند نسبت به نوع بشر همین برنامه دفن اجساد آنها است،چرا که اگر راهی براي دفن وجود
نداشت،و یا دستوري در این زمینه صادر نشده بود،و جسد آدمی روي زمین می ماند و متعفن می گشت و سپس طعمه
حیوانات درنده و پرندگان می شد،ذلت و خواري عجیبی بود، بنا بر این الطاف الهی نه تنها شامل حال انسان در حیات دنیا
است که بعد از مرگ نیز مشمول الطاف او است.
از این گذشته دستور به دفن کردن بدن مردگان(بعد از غسل و کفن و نماز)دستوري است الهام بخش که مرده انسانها باید از
هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها! این نکته نیز قابل توجه است که مساله مرگ در این آیه نیز در عداد
نعمتهاي الهی ذکر شده،و اگر دقت شود مطلب همین گونه است،چرا که اولا مرگ مقدمه اي است براي آسودگی از رنجهاي
این جهان،و انتقال به سراي دیگر که عالمی است بسیار گسترده تر،و ثانیا مرگ نسلهاي موجود سبب می شود که جا براي
نسلهاي آینده گشوده شود،و نوع انسان طی نسلها تداوم و تکامل یابد،و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسانها تنگ می
شد که زندگی کردن در روي زمین غیر ممکن بود.
ا􀀀 جالب اینکه همین معنی ضمن اشاره لطیفی در سوره الرحمن آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که می فرماید: کُلُّ مَنْ عَلَیْه
انِ :"تمام کسانی که روي زمین زندگی می کنند می 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 ءِ رَبِّکُ 􀀀 رامِ فَبِأَيِّ آلا 􀀀 لِ وَ الْإِکْ 􀀀 ی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلا 􀀀 انٍ وَ یَبْق 􀀀ف
میرند،تنها ذات ذو الجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند،پس کدامین نعمت از نعمتهاي پروردگارتان را انکار می
کنید"؟! مطابق این آیات مرگ یکی از نعمتهاي بزرگ خدا است.
آري دنیا با تمام نعمتهایش زندانی است براي مؤمن،و خروج از این
ص : 140
دنیا آزاد شدن از این زندان است،و از این گذشته نعمتهاي فراوان الهی گاه براي گروهی مایه غفلت و بی خبري می شود،و
یاد مرگ پرده هاي غفلت را می درد و از این نظر نیز نعمتی است و هشداري،از همه گذشته زندگی دنیا اگر ادامه یابد مسلما
.( ملال آور و خسته کننده است،نه همچون زندگی آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلی است ( 1
*** بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته،می افزاید:"سپس هر زمان که بخواهد او را زنده و براي حساب و جزا محشور می
شاءَ أَنْشَرَهُ ). 􀀀 ذا 􀀀 کند"( ثُمَّ إِ
"انشره"از ماده"انشار"به معنی گستردن بعد از جمع کردن است، و این تعبیر جالبی است که نشان می دهد با مرگ زندگی
انسان به کلی جمع می شود و در رستاخیز در محیطی بزرگتر و عالی تر گسترش می یابد.
قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به"مشیت الهی"شده است،ولی در اینجا می گوید:هر وقت خدا
بخواهد او را زنده می کند،این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ(قیام
قیامت)آگاه نیست،و تنها او است که می داند، ولی در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک
عمر طبیعی خواه ناخواه می میرد.
*** در آخرین آیه مورد بحث می فرماید:با اینهمه مواهب الهی نسبت به انسان از آن روز که به صورت نطفه اي بی ارزش
بود تا آن روز که قدم در این
ص : 141
1) شاعر می گوید: من از دو روزه عمر آمدم به جان،اي خضر! چه می کنی تو که یک عمر جاودان داري! -1
دنیا گذارد،و راه خود را به سوي کمال طی کرد و سپس از این دنیا می رود و در قبر نهان می گردد باز این انسان راه صحیح
.( ا أَمَرَهُ ) ( 1 􀀀 لَمّ یَقْضِ م
ا􀀀 کَلّا
􀀀 خود را پیدا نمی کند"چنین نیست که او می پندارد،او هنوز فرمان الهی را انجام نداده است"(
تعبیر به"لما"که معمولا براي نفی توام با انتظار می باشد اشاره به این است که با اینهمه مواهب الهی و اینهمه وسائل بیداري
که در اختیار بشر قرار داده انتظار می رود که او در راه امتثال اوامر الهی جدي و کوشا باشد،ولی تعجب است که هنوز این
وظیفه را انجام نداده.
در اینکه منظور از"انسان"در اینجا چه اشخاصی هستند؟دو تفسیر وجود دارد:
نخست اینکه منظور انسانهایی هستند که در مسیر کفر و نفاق و انکار حق و ظلم و عصیان گام بر می دارند،به قرینه آیه 34
کَفّ "انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است".
􀀀
سانَ لَظَلُومٌ ارٌ 􀀀 سوره ابراهیم که می فرماید: إِنَّ الْإِنْ
تفسیر دیگر این است که همه انسانها را شامل می شود چرا که هیچکس(اعم از مؤمن و کافر)حق عبودیت و بندگی و اطاعت
خدا را آن چنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده آن گونه که گفته اند: بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر
به درگاه خدا آورد و رنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد! ***
ص : 142
1) بعضی"کلا"را در اینجا به معنی"حقا"تفسیر کرده اند،ولی ظاهر این است که همان معنی مشهور خود را دارد و به -1
معنی"ردع"است،چرا که بسیاري از افراد کوته بین پرادعا چنین می پندارند که وظائف خود را در برابر خداوند انجام داده اند
آیه می گوید چنین نیست که آنها فکر می کنند هنوز وظیفه خود را انجام نداده اند.
[ [سوره عبس ( 80 ): آیات 24 تا 32
اشاره
ا حَبا ( 27 ) وَ عِنَباً وَ قَضْ باً ( 28 ) وَ 􀀀 ا فِیه 􀀀 ماءَ صَبا ( 25 ) ثُمَّ شَ قَقْنَا اَلْأَرْضَ شَ  قا ( 26 ) فَأَنْبَتْن 􀀀 أَنّ صَ بَبْنَا اَلْ
􀀀
امِهِ ( 24 ) ا 􀀀 ی طَع 􀀀 سانُ إِل 􀀀 فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْ
( امِکُمْ ( 32 􀀀 اعاً لَکُمْ وَ لِأَنْع 􀀀 اکِهَهً وَ أَبا ( 31 ) مَت 􀀀 دائِقَ غُلْباً ( 30 ) وَ ف 􀀀 زَیْتُوناً وَ نَخْلًا ( 29 ) وَ حَ
ترجمه:
-24 انسان باید به غذاي خویش بنگرد.
-25 ما آب فراوانی از آسمان فروریختیم! 26 -سپس زمین را از هم شکافتیم.
-27 و در آن دانه هاي فراوانی رویاندیم.
ص : 143
-28 و انگور و سبزي بسیار، 29 -و زیتون و نخل فراوان، 30 -و باغهایی پر درخت، 31 -و میوه و چراگاه، 32 -تا وسیله اي براي
بهره گیري و چهارپایانتان باشد.
تفسیر:
انسان باید به غذاي خود بنگرد!
از آنجا که آیات قبل سخن از مساله معاد می گفت،و آیات آینده نیز با صراحت بیشتري از این مساله سخن می گوید،به نظر
می رسد که آیات مورد بحث به منزله دلیلی است براي مساله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز،و همچنین
احیاي زمینهاي مرده به وسیله نزول باران که خود نوعی معاد در عالم گیاهان است،امکان رستاخیز را اثبات می کند.
در ضمن چون این آیات از انواع غذاهایی که خدا در اختیار انسان و چهار پایان قرار داده سخن می گوید حس شکرگزاري
اللّ دعوت می کند.
􀀀
انسان را برمی انگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت ه
امِهِ ) 􀀀 ی طَع 􀀀 سانُ إِل 􀀀 نخست می فرماید:"انسان باید به غذاي خویش بنگرد"که چگونه خداوند آن را آفریده است؟( فَلْیَنْظُرِ الْإِنْ
.(1)
نزدیکترین اشیاء خارجی به انسان غذاي او است که با یک دگرگونی جزء بافت وجود او می شود،و اگر به او نرسد به زودي
راه فنا را پیش می گیرد، و به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روي مواد غذایی آن هم موادي
ص : 144
1) ممکن است جمله"فلینظر"جزاء شرط مقدري باشد،و در تقدیر چنین است "ان کان الانسان فی شک من ربه و من -1
البعث فلینظر الی طعامه".
که از طریق گیاهان و درختان،عائد انسان می شود تکیه کرده است.
روشن است که منظور از"نگاه کردن"تماشاي ظاهري نیست،بلکه نگاه به معنی دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذایی،و
اجزاء حیاتبخش آن، و تاثیرات شگرفی که در وجود انسان دارد،و سپس اندیشه در خالق آنها است.
و اینکه بعضی احتمال داده اند مراد نگاه ظاهري است،نگاهی که باعث تحریک غده هاي بزاقی دهن،می شود،در نتیجه
کمک به هضم غذا می کند بسیار بعید به نظر می رسد،زیرا آیه به قرینه آیات قبل و بعد اصلا در مقام بیان اینگونه مسائل
نیست،منتها بعضی از دانشمندان غذاشناس که قرآن را تنها از زاویه محدود مسائل شخصی خود می نگرند طبیعی است چنین
پنداري درباره آیه فوق داشته باشند.
بعضی نیز معتقدند که منظور از نگاه کردن به مواد غذایی این است که انسان هنگامی که بر سر سفره می نشیند دقیقا بنگرد
که آنها را از چه راهی تهیه کرده؟حلال یا حرام؟مشروع یا نامشروع؟و به این ترتیب جنبه هاي اخلاقی و تشریعی را مورد
توجه قرار دهد.
در بعضی از روایات که از معصومین نقل شده نیز آمده است که منظور از "طعام"در اینجا"علم و دانشی"است که غذاي روح
انسان است،باید بنگرد که آن را از چه کسی گرفته؟از جمله از امام باقر ع نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:"علمه الذي
.( یاخذه عمن یاخذه"؟ ( 1
.( نظیر همین معنی از امام صادق ع نیز نقل شده است ( 2
بدون شک معنی ظاهري آیه همان غذاهاي جسمانی است که در آیات بعد مشروحا ذکر شده،ولی غذاي روح را نیز از طریق
قیاس اولویت می توان استفاده کرد،چرا که انسان ترکیبی است از روح و جسم،همانگونه که جسم
ص : 145
. 1 و 2) تفسیر"برهان"جلد 4 صفحه 429 -1
-2
او نیاز به غذاي مادي دارد،روح او نیز محتاج به غذاي روحانی است.
و جایی که انسان باید در غذاي جسمانیش دقیق شود،و سرچشمه آن را که باران حیاتبخش است طبق آیات بعد بشناسد باید
در غذاي روحانی خود نیز دقت بخرج دهد که از طریق باران وحی بر سر زمین قلب پاك پیامبر ص نازل می گردد،و از آنجا
در سینه هاي معصومین ع ذخیره می شود و همچون چشمه هاي جوشانی در صفحه قلوب جاري می گردد،و انواع میوه هاي
لذتبخش ایمان و تقوا و فضائل اخلاقی را پرورش می دهد.
آري انسان باید درست بنگرد که سرچشمه اصلی علم و دانش او که غذاي روحانی او است کجا است مبادا از سرچشمه آلوده
اي تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.
و نیز از طریق قیاس اولویت می توان مساله"حلال و حرام"و مشروع و نامشروع را به وسیله"دلالت التزامی"از آیه استفاده کرد.
این احتمال نیز وجود دارد که هم"طعام"در آیه شریفه معنی وسیع و گسترده دارد،و هم"نگاه کردن"و بنا بر این تفسیرهاي سه
گانه فوق در آن جمع می گردد.
در اینکه منظور از"انسان"در اینجا چه کسی است؟ناگفته پیدا است که همه انسانها را شامل می شود،اعم از مؤمن و کافر،همه
باید به این مواد غذایی و شگفتیها و اسرار نهفته در آنها بنگرند،تا افراد بی ایمان راه حق را پیدا کنند و افراد مؤمن بر ایمانشان
افزوده شود.
و به راستی هر یک از مواد غذایی:میوه ها،دانه هاي غذایی سبزیها، براي خود دنیاي شگفت انگیزي دارد که مدتها می توان
روي آن مطالعه کرد، و درسهایی از آن آموخت که در تمام عمر به ما روشنایی و بینش می دهد.
***
ص : 146
سپس به شرح تفصیلی این مواد غذایی و منابع آن پرداخته،می فرماید:
ماءَ صَبا ). 􀀀 أَنّ صَبَبْنَا الْ
􀀀
"ما آب فراوانی از آسمان فرو ریختیم"( ا
"صب"به معنی"فرو ریختن آب است از طرف بالا"و در اینجا منظور نزول باران است،و تعبیر به"صبا"در آخر آیه براي بیان
تاکید و فراوانی این آب می باشد.
آري آب که مهمترین مایه حیات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل می شود،و می دانیم تمام
نهرها،و چشمه ها،و قناتها،و چاههاي آب،ذخائر آبی خود را از باران می گیرند،و مایه اصلی همه آنها باران است که"اگر
باران به کوهستان نبارد*به سالی دجله گردد خشک رودي".
بنا بر این به هنگام مطالعه"مواد غذایی"قبل از هر چیز انسان به نظام بارش باران متوجه می شود،که چگونه دائما آفتاب بر
سطح دریاها می تابد، و ابرها از آن برمی خیزند،و بادها آنها را بحرکت در می آورند،سپس به خاطر دور شدن از سطح
زمین،و قرار گرفتن در منطقه سرد جوي بار دیگر تبدیل به آب شده،و فرو می ریزند آبی زلال و پاك و خالی از هر گونه
املاح مضر و آلودگی،آن هم به صورت قطرات کوچک،یا دانه هاي نرم برف که به آرامی بر زمین می نشیند،و جذب زمین
و گیاهان و درختان می شود.
*** بعد از ذکر موضوع آب که یکی از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنی"زمین"می رود،و می
افزاید:"سپس زمین را از هم شکافتیم"( ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَ  قا ).
بسیاري از مفسران گفته اند که این شکافتن اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانه هاي گیاهان است،و به راستی این یکی از
عجائب است که جوانه اي با آن همه
ص : 147
نرمی و لطافت خاکهاي سخت را می شکافد،و گاه در کوهستانها از لابلاي سنگها عبور کرده،سر بیرون می آورد،چه قدرت
عظیمی خالق بزرگ در این جوانه لطیف آفریده است که می تواند این چنین قدرت نمایی کند؟! بعضی نیز احتمال داده اند
که منظور شکافتن زمین به وسیله شخم زدن انسانها،یا حتی به وسیله کرمهایی است که نوعی عمل شخم زدن را توام با اعمال
حیاتی دیگر در زمین انجام می دهند! درست است که شخم زدن کار انسان است،ولی از آنجا که تمام وسائل آن را خدا در
اختیار او گذاشته،به خداوند نسبت داده شده است.
تفسیر سومی که براي این تعبیر به نظر می رسد و از جهاتی ترجیح دارد این است که منظور از شکافتن زمین خرد شدن
سنگهاي سطح آن است.
توضیح اینکه:در آغاز سطح زمین را قشر عظیمی از سنگها پوشانده بود، بارانهاي سیلابی پی در پی فرو باریدند،و سنگها را
شکافتند،ذرات آن را جدا کردند و در قسمتهاي گود زمین گستردند،و به این ترتیب توده خاك قابل زراعت تشکیل شد،و
هم اکنون نیز سیلابها قسمتی از آنها را در خود حل کرده به دریا می ریزند،اما خاکهاي جدیدي که به وسیله برف و باران
مجددا تشکیل می شود جاي آن را می گیرد،و گرنه انسان گرفتار کمبود خاك زراعتی می شد! به این ترتیب آیه اشاره به
یکی از معجزات علمی قرآن است که نشان می دهد اول بارانها فرو می بارند،و سپس زمینها شکافته می شوند و آماده زراعت
می گردند،نه تنها در روزهاي نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد.
این تفسیر از آنجا که مساله"انبات"و رویاندن گیاه در آیه بعد ذکر می شود مناسبتر به نظر می رسد.
ص : 148
جمع میان هر سه تفسیر نیز بعید نیست.
*** بعد از ذکر این دو رکن اساسی یعنی"آب"و"خاك"به هشت قسمت از از روئیدنیها که از ارکان اساسی غذاي انسان یا
ا حَبا ). 􀀀 ا فِیه 􀀀 حیوانات است اشاره کرده، می فرماید:"سپس ما در زمین دانه فراوانی رویاندیم"( فَأَنْبَتْن
دانه هاي غذایی که مایه اصلی تغذیه انسان و انواع حیوانات است،دانه هایی که اگر یک سال بر اثر خشکسالی قطع شود
قحطی و گرسنگی تمام جهان را فرا می گیرد،و انسانها همه در زحمت فرو می روند.
تعبیر به"حبا"به صورت"نکره"در اینجا دلیل بر بیان عظمت،و یا تنوع انواع این دانه ها است،و اینکه بعضی آن را تفسیر به
خصوص"گندم" و"جو"کرده اند دلیلی بر آن نیست،چرا که این تعبیر همه حبوبات را شامل می شود.
*** و در مرحله بعد می افزاید:"همچنین انگور و سبزي بسیار" (وَ عِنَباً وَ قَضْ باً) ذکر"عنب"(انگور)از میان تمام میوه ها به
خاطر مواد غذایی و حیاتی فراوانی است که در این میوه نهفته شده،و آن را به صورت یک غذاي کامل در آورده است(توجه
داشته باشید که"عنب"هم به"انگور"گفته می شود و هم به"درخت انگور"و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده،ولی در
اینجا مناسب همان انگور است).
"قضب"(بر وزن جذب)در اصل به معنی سبزیهایی است که آن را در نوبتهاي مختلف می چینند،و در اینجا به معنی انواع
سبزیهاي خوردنی است، و ذکر آن به دنبال انگور دلیل بر اهمیت این ماده غذایی است.
ص : 149
که در علم غذاشناسی امروز فوق العاده روي آن تکیه می شود.
گاه کلمه"قضب"به معنی قطع کردن و چیدن،و واژه"قضیب"به معنی شاخه درخت آمده،و"سیف قاضب"به معنی شمشیر
قاطع است.
از ابن عباس نقل شده که منظور از"قضب"در اینجا"رطب"است که آن را از درخت می چینند،ولی این تفسیر بسیار بعید به
نظر می رسد،چرا که در آیه بعد اشاره جداگانه به مساله"رطب"شده است.
بعضی نیز احتمال داده اند که"قضب"به معنی میوه هاي بوته اي باشد(مانند خیار و هندوانه و مانند آنها)و یا ریشه هاي
گیاهی(مانند هویج و پیاز و کلم).
ولی بعید نیست که"قضب"در اینجا معنی گسترده اي داشته باشد که هم سبزیهاي خوردنی را شامل شود،و هم میوه هاي بوته
اي و هم ریشه هاي غذایی را.
*** سپس می افزاید:"و زیتون و نخل فراوان" (وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا) .
تکیه روي این دو میوه نیز دلیلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم"زیتون"و هم"خرما"از مهمترین مواد غذایی
نیروبخش و مفید و سلامت آفرین است.
دائِقَ غُلْباً) . 􀀀 *** و در مرحله بعد می افزاید:"و باغهایی پر درخت(با انواع میوه هاي رنگارنگ)" (وَ حَ
"حدائق"جمع"حدیقه"به معنی باغی است که اطراف آن دیوار و محفوظ باشد،و در اصل به معنی قطعه زمینی است که داراي
آب است،این واژه از"حدقه"چشم گرفته شده که دائما آب در آن جاري است.
و از آنجا که اینگونه باغها معمولا باغهاي میوه است می تواند اشاره اي به
ص : 150
انواع میوه هاي بهشتی بوده باشد.
"غلب"(بر وزن قفل)جمع"اغلب"و"غلباء"به معنی گردن کلفت است، و در اصل از ماده غلبه گرفته شده،و در اینجا به معنی
درختان بلند و تنومند است.
اکِهَهً وَ أَبا) . 􀀀 *** سپس می افزاید:"و میوه و چراگاه" (وَ ف
"اب"(با تشدید باء)به معنی گیاهان خودرو و چراگاهی است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد،و در اصل
معنی"آمادگی"را می بخشد،و از آنجا که اینگونه چراگاهها آماده بهره برداري است به آن"اب"گفته شده.
بعضی نیز گفته اند منظور از"اب"میوه هایی است که قابل خشک کردن و ذخیره نمودن براي زمستان است،به مناسبت اینکه
همیشه آماده بهره برداري است.
بسیاري از مفسران اهل سنت و شیعه در ذیل این آیه نقل کرده اند که روزي عمر بر منبر بود و این آیات را تلاوت کرد،سپس
گفت:همه اینها را ما می شناسیم اما"اب"چیست؟نمی دانم،سپس عصائی را که در دست داشت رها کرد و گفت:به خدا
اللّ پیروي کنید که براي
􀀀
سوگند که این یک نوع تکلف است،چه اشکالی دارد معنی "اب"را ندانی!شما از چیزي از کتاب ه
.( شما تبیین شده، و به آن عمل نمائید و آنچه را نمی دانید و نمی فهمید موکول به پروردگار کنید! ( 1
این نشان می دهد که او مفهوم کلمه"اب"را چیز پیچیده اي می دانست، در حالی که با مراجعه به متون لغت روشن می شود
که مطلب پیچیده اي نیست.
و عجب اینکه در"در المنثور"آمده است که همین سؤال را از"ابو بکر"
ص : 151
1) تفسیر"روح المعانی"،"قرطبی"،"فی ظلال القرآن"،"در المنثور"و"المیزان" ذیل آیات مورد بحث. -1
کرده اند،او گفت من اگر در کتاب خدا چیزي را بگویم که نمی دانم کدام آسمان بر سر من سایه می افکند،و کدام زمین
حاضر است مرا بپذیرد؟.
درست است که بسیاري از دانشمندان اهل سنت از این دو حدیث نتیجه گرفته اند که هیچکس نباید در مورد مسائلی که آگاه
اللّ ،سخنی بگوید،ولی بالآخره جاي این سؤال باقی است که چگونه کسی که به عنوان پیشوا و
􀀀
نیست،مخصوصا در کتاب ه
خلیفه مسلمین می خواهد حکومت کند از مفهوم لغتی که در متن قرآن مجید آمده و چندان پیچیدگی ندارد آگاه نباشد؟اینها
همه دلیل بر این است که باید در هر عصر و زمان رهبري الهی در میان مردم بوده باشد که از تمام مسائل شرع آگاه و از هر
اشتباه و خطایی مصون و معصوم باشد.
و لذا در ذیل حدیثی که مرحوم"مفید"در"ارشاد"آورده است می خوانیم:
هنگامی که این ماجرا به گوش امیر مؤمنان علی ع رسید،فرمود:
اللّ بانعامه علی خلقه،فیما غذاهم
􀀀
اکِهَهً وَ أَبا " اعتداد من ه 􀀀 اللّ ا ما علم ان الأب هو الکلاء و المرعی و ان قوله تعالی:" وَ ف
􀀀
سبحان ه
به،و خلقه لهم و لانعامهم،مما تحیی به انفسهم و تقوم به اجسادهم :"عجیب است،آیا او نمی دانست که"اب"به معنی گیاهان
خودرو و چراگاه است،و اینکه جمله "و فاکهه و ابا"عنایتی است از سوي خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذایی
.( به آنها داده،و براي آنان و چهارپایانشان آفریده،از چیزهایی که مایه حیات و قوام جسم آنها است"؟! ( 1
در اینجا این سؤال پیش می آید که در آیات گذشته بعضی از میوه ها بالخصوص مطرح شده بود،و در اینجا میوه به طور کلی
مطرح شده،و از این گذشته در آیه قبل که سخن از باغها می گفت ظاهرا نظر به میوه هاي باغها داشت،چگونه بار دیگر میوه
در اینجا مطرح شده است؟.
ص : 152
1) "ارشاد مفید"مطابق نقل المیزان جلد 20 صفحه 319 -1
در پاسخ می گوئیم:اما اینکه بعضی از میوه ها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زیتون و خرما(به قرینه درخت نخل)به خاطر
اهمیت فوق العاده اي است که از میان میوه ها دارند ( 1)،و اما اینکه چرا"فاکهه"(میوه)جداگانه از "حدائق"(باغها)ذکر
شده؟،ممکن است به خاطر این باشد که باغها منافع دیگري غیر از میوه نیز دارند،منظره زیبا،طراوت و هواي سالم و مانند آن
از این گذشته برگ بعضی از درختان و ریشه و پوست بعضی دیگر،جزء مواد خوراکی هستند(مانند چاي و دارچین و زنجبیل
و امثال آن)به علاوه برگهاي بسیاري از درختان خوراك مناسبی براي حیوانات است و می دانیم آنچه در آیات فوق آمده،هم
خوراك انسان را شامل می شود،هم خوراك حیوان را.
اعاً لَکُمْ وَ 􀀀 *** و لذا در آیه بعد که آخرین آیه مورد بحث است،می افزاید:"تا وسیله بهره گیري شما و چارپایانتان باشد"( مَت
امِکُمْ ). 􀀀 لِأَنْع
"متاع"هر چیزي است که انسان از آن متمتع و بهره مند می شود.
***
نکته:
مواد غذایی سالم
آنچه در این آیات آمده بود،هشت نوع از مواد غذایی براي انسان و چارپایان بود،و جالب اینکه همه آنها،غذاهاي گیاهی و
نباتی است،این به خاطر اهمیتی است که"گیاهان"و"حبوبات"و"میوه ها"در تغذیه انسان دارند،بلکه غذاي حقیقی انسان
همینها است،و غذاهاي حیوانی در درجه بعد قرار دارد و
ص : 153
1) درباره اهمیت ماده غذایی زیتون و خرما و انگور بحث مشروحی در جلد 11 صفحه 172 به بعد(ذیل آیه 11 - 1
نحل)آورده ایم.
به مقدار کمتر.
آنچه در اینجا قابل توجه است اینکه:علم غذاشناسی امروز که یکی از علوم گسترده و مهم است و براي خود دنیاي وسیعی با
چشم اندازهاي وسیعتري را مجسم می کند،در حقیقت شرحی است بر آنچه در این آیات آمده،و عظمت قرآن را منعکس می
کند،مخصوصا موادي که در آیات بالا روي آن تکیه شده هر یک از دیدگاه علم غذاشناسی،بسیار مهم و با ارزش است.
به هر حال دقت در این امور،انسان را به عظمت خالق آنها،و الطاف و محبتهاي او نسبت به نوع بشر آشناتر می سازد.
آري دقت در غذاي جسم،و سپس در غذاي روح،هم از نظر محتوي و ساختمان،و هم از نظر طرق اکتساب،می تواند آدمی را
اللّ و تهذیب نفس و خودسازي پیش برد،آري"آدمی باید در غذایش به دقت بنگرد" و چه پر معنی است
􀀀
در مسیر معرفه ه
همین یک جمله کوتاه.
***
ص : 154
[ [سوره عبس ( 80 ): آیات 33 تا 42
اشاره
صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ ( 36 ) لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ 􀀀 جاءَتِ اَلصَّاخَّهُ ( 33 ) یَوْمَ یَفِرُّ اَلْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ( 34 ) وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ ( 35 ) وَ 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
ئِکَ هُمُ اَلْکَفَرَهُ 􀀀 ا قَتَرَهٌ ( 41 ) أُول 􀀀 ا غَبَرَهٌ ( 40 ) تَرْهَقُه 􀀀 ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ ( 39 ) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْه 􀀀 37 ) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ( 38 ) )
( اَلْفَجَرَهُ ( 42
ص : 155
ترجمه
-33 هنگامی که آن صداي مهیب(صیحه رستاخیز)بیاید(کافران در اندوه عمیقی فرو می روند) 34 -در آن روز که انسان از
برادر خود فرار می کند، 35 -و از مادر و پدرش، 36 -و زن و فرزندانش، 37 -در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را
کاملا به خود مشغول می سازد 38 -صورتهایی در آن روز گشاده و نورانی است، 39 -خندان و مسرور است 40 -و صورتهایی
در آن روز غبارآلود است، 41 -و دود تاریکی آنها را پوشانده 42 -آنها همان کافران فاجرند
تفسیر:
اشاره
صیحه رستاخیز
بعد از ذکر قسمت قابل توجهی از مواهب الهی و نعم دنیوي،به بیان معاد و گوشه اي از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و
کافران می پردازد،تا از یک سو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانی دارد، و از سوي
دیگر وجود اینها دلیلی است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مساله معاد.
می فرماید:"هنگامی که آن صداي مهیب و گوشخراش(صیحه رستاخیز) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقی فرو
.( جاءَتِ الصَّاخَّهُ) ( 1 􀀀 ذا 􀀀 می روند" (فَإِ
ص : 156
1) در این که جزاي"شرط"در این جمله شرطیه چیست؟احتمالات متعددي وجود دارد:نخست این که محذوف است و از -1
جاءَتِ الصَّاخَّهُ فما اعظم اسف الکافرین(تفسیر مراغی)و بعضی گفته 􀀀 ذا 􀀀 آیات بعد استفاده می شود،و در تقدیر چنین است: فَإِ
اند جمله " لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ "می باشد(مجمع البیان)،این احتمال نیز داده شده که جزاء از جمله" یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ
"استفاده می شود،و در تقدیر چنین است:فاذا جاءت الصاخه یفر المرء من اخیه(روح المعانی)
"صاخه"از ماده"صخ"در اصل به معنی صوت شدیدي است که نزدیک است گوش انسان را کر کند،و یا به راستی گوش را
کر می کند،و در اینجا اشاره به"نفخه دوم صور"است،همان صیحه عظیمی که صیحه بیداري و حیات می باشد، و همگان را
زنده کرده،به عرصه محشر دعوت می کند.
آري این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل می کند.
*** و لذا بلا فاصله بعد از آن می افزاید:"در آن روز که انسان از برادر خود فرار می کند"( یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ).
همان برادري که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز به کلی از او گریزان می شود.
*** و همچنین"از مادر و پدرش" (وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ) .
صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ) . 􀀀 *** "و زن و فرزندانش" (وَ
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش می نماید بلکه از
آنها فرار می کند،و این نشان می دهد هول و وحشت محشر آن قدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و
ص : 157
علائقش جدا می کند.
مادري که به او عشق می ورزید.
پدري که سخت مورد احترام او بود.
همسري که شدیدا به او محبت داشت.
و فرزندانی که میوه قلب و نور چشمان او محسوب می شدند.
بعضی گفته اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانی است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را
نپیمودند،او از آنها فرار می کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضی نیز گفته اند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقی به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند،و او از اداي آن
عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر،تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد،گرچه جمع میان آنها نیز بی مانع است.
در این که چرا نخست از برادر،و بعد مادر،سپس پدر،و بعد همسر،و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده؟بعضی
معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائین تر به مرحله بالاتر منتقل می شود و مقتضاي بلاغت همین است که
نخست بگوید انسان از برادرش می گریزد،بعد از مادر و پدر،و بعد از همسر و فرزندان.
ولی با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمتري در زندگی
انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است،و گاه همسر،و گاه فرزند،و لذا نمی توان یک قاعده کلی در اینجا به دست داد.
البته براي اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیاري می توان گفت ولی چنان نیست که بطور مطلق
بتوان یکی را بر دیگري
ص : 158
از تمام جهات-مخصوصا به شکلی که در آیه آمده است ترجیح داد،بنا بر این ترتیب فوق روي حساب ترتیب در اهمیت
نیست.
*** در آیه بعد دلیل این فرار را بیان کرده،می فرماید:"در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملا به خود
مشغول می سازد" (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ).
تعبیر به"یغنیه"(او را بی نیاز می سازد)کنایه ظریفی است از این حقیقت که در آن روز آن قدر انسان به خود مشغول است،که
به دیگري نمی پردازد و حوادث بقدري شدید و هولناك است که براي اشغال تمامی فکر و قلب او کافی است.
در حدیثی آمده است که بعضی از خاندان پیامبر ص از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست
صمیمیش می افتد؟ در جواب فرمود:
ثلاثه مواطن لا یذکر(فیها)احد احدا عند المیزان حتی ینظر أ یثقل میزانه ام یخف؟و عند الصراط حتی ینظر ا یجوزه ام لا؟و عند
الصحف حتی ینظر بیمینه یاخذ الصحف ام بشماله؟ فهذه ثلاثه مواطن لا یذکر فیها احد حمیمه و لا حبیبه و لا قریبه و لا
اللّ تعالی:" لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ " سه موقف است که هیچکس در آنها
􀀀
صدیقه،و لا بنیه و لا والدیه و ذلک قول ه
به یاد هیچکس نمی افتد:اول پاي میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟سپس بر صراط است تا
ببیند آیا از آن می گذرد یا نه؟و سپس به هنگامی است که نامه هاي اعمال را به دست انسانها می دهند تا ببینند آن را به
دست راستش می دهند یا دست چپ؟این سه موقف است که در آنها کسی به فکر کسی نیست،
ص : 159
نه دوست صمیمی،نه یار مهربان،نه افراد نزدیک،نه دوستان مخلص،نه فرزندان،و نه پدر و مادر،و این همان است که خداوند
.( متعال می فرماید:در آن روز هر کسی به قدر کافی به خود مشغول است ( 1
*** سپس به چگونگی حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته می گوید:
"صورتهایی در آن روز گشاده و نورانی است"( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ).
ا غَبَرَهٌ ) 􀀀 ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ) *** "و صورتهایی در آن روز غبارآلود است"( وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْه 􀀀 *** "خندان و مسرور است" (
ا قَتَرَهٌ) . 􀀀 *** "و دود تاریکی آن را پوشانده" (تَرْهَقُه
ئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ ). 􀀀 *** "آنها همان کافران فاجرند"!( أُول
"مسفره"از ماده"اسفار"چنان که قبلا هم نیز گفته ایم به معنی آشکار شدن و درخشیدن است،همانند طلوع سپیده صبح در
پایان شب تاریک.
"غبره"(بر وزن غلبه)از"غبار"به معنی باقی مانده خاکی است که از زمین بر خاسته و بر چیزي نشسته.
"قتره"(بر همان وزن)در اصل از ماده"قتار"(بر وزن غبار)به معنی دودي است که از چوب یا چیزي دیگري برمی خیزد،بعضی
از ارباب لغت آن را نیز به معنی غبار تفسیر کرده اند،اما جمع میان این دو تعبیر در آیات
ص : 160
1) تفسیر"برهان"جلد 4 صفحه 429 -1
فوق نشان می دهد که این دو واژه داراي دو معنی متفاوت است.
"کفره"و"فجره"(بر همان وزن)جمع"کافر"و"فاجر"است که اولی اشاره به افراد فاسد العقیده و دومی اشاره به افراد فاسد
العمل است.
از این آیات به خوبی استفاده می شود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره هایشان نمایان می گردد.
ضمنا تعبیر به وجوه به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزي می تواند بیانگر حالات درونی باشد،هم ناراحتیهاي
فکر و روحی و هم ناراحتی هاي جسمانی.
به هر حال گروهی در آنجا خندان و مسرورند،چهره هایشان گشاده و نورانی است،روشنایی ایمان و پاکی عمل در صورت
آنها موج می زند،"و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون می دهد".
بر عکس گروهی که تاریکی کفر و زشتی اعمالشان در چهره هایشان نمایان است،گویی گرد و غبار سیاهی بر صورتشان
نشسته،و هاله اي از دود آن را در خود فرو برده،آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهایشان می بارد،و اصولا همانگونه که
ماهُمْ " "گنهکاران با سیمایشان شناخته می شوند"در آن روز رنگ 􀀀 در آیه 41 سوره رحمان آمده" یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِی
چهره ها براي شناخت انسانها کافی است.
***
نکته:
راه خودسازي
تعبیراتی که در آیات کوتاه و پر طنین این سوره آمده برنامه جامعی براي خودسازي است:
ص : 161
-1 از یک سو به انسان دستور می دهد که براي درهم شکستن کبر و غرور به آغاز آفرینش خود باز گردد،و ببیند چگونه از
نطفه بی ارزشی آفریده شده؟ و می دانیم یکی از بزرگترین موانع راه خودسازي همین کبر و غرور است.
-2 از سوي دیگر هدایتهاي الهی را به عنوان بهترین زاد و توشه این راه معرفی می کند،اعم از هدایتهایی که از طریق وحی و
رهنمودهاي انبیاء و اولیاء سر چشمه می گیرد،و هدایتهایی که از طریق عقل و بررسی قوانین و نظامات عالم تکوین حاصل می
شود.
-3 سپس به انسان دستور می دهد که به غذاي جسمانیش خوب بنگرد، چشمانش را بگشاید و ببیند این خالق رحیم و مهربان
چگونه انواع مواد غذایی دانه ها و میوه ها را از این خاك تیره براي او آفریده،و در برابر ربوبیتش سر تعظیم فرود آورد نه تنها
به ساختمان تکوینی این مواد غذایی بنگرد،بلکه چگونگی تحصیل آن را نیز مورد توجه قرار دهد چرا که غذاي پاك و حلال
یکی از پایه هاي مهم خودسازي است.
-4 به طریق اولی باید به غذاي روحش بنگرد که از کدامین سر چشمه تراوش کرده سر چشمه اي پاك یا آلوده؟چرا که
تعلیمات ناسالم و تبلیغات گمراه کننده همچون غذاي مسمومی است که حیات معنوي انسان را به خطر می افکند.
عجب اینکه بعضی از مردم در مورد غذاي جسم بسیار سختگیر و موشکافند، ولی در غذاي روحشان بی اعتنا،هر کتاب فاسد و
مفسدي را می خوانند،به هر گونه تعلیمات گمراه کننده گوش فرامی دهند،و براي غذاي روحشان هیچ قید و شرطی قائل
نیستند.
در حدیثی از امیر مؤمنان علی ع می خوانیم:
ما لی اري الناس اذا قرب الیهم الطعام لیلا تکلفوا اناره المصابیح،لیبصروا ما یدخلون بطونهم، و لا یهتمون بغذاء النفس،بان
ینیروا مصابیح البابهم بالعلم،لیسلموا من
ص : 162
لواحق الجهاله و الذنوب،فی اعتقاداتهم و اعمالهم:
"براي چیست که می بینم مردم را هنگامی که در شب طعامی نزدشان حاضر کنند حتما چراغ می افروزند تا ببینند چه غذایی
در شکم خود وارد می سازند؟ ولی به غذاي روحشان اهمیت نمی دهند،و چراغ عقل را به وسیله علم روشن نمی سازند،تا از
.( عوارض جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال سالم بمانند" ( 1
نظیر همین معنی را فرزندش امام مجتبی ع فرموده:
عجبت لمن یتفکر فی ماکوله،کیف لا یتفکر فی معقوله،فیجنب بطنه ما یؤذیه،و یودع صدره ما یردیه :"عجب دارم از آنها که
به غذاي جسم خود می اندیشند،اما در غذاي روح دقت نمی کنند،خوراك زیانبار را از شکم خود دور می دارند، اما قلب را
.( با مطالب مهلک آکنده می کنند" ( 2
-5 بعد به خاطر بیاورد که صیحه گوش خراش محشر همه را از خواب مرگ بیدار می کند،و انسان را در برابر اعمالش قرار
می دهد و آن چنان اوضاع محشر هولناك است که انسان عزیزترین عزیزانش را فراموش می کند،باید بیندیشد آیا امروز
کاري می کند که در آن روز چهره اي خندان و مسرور و نورانی داشته باشد،یا چهره اي زشت و عبوس و تاریک؟و از هم
اکنون خود را براي آن روز آماده کند.
خداوندا!به ما توفیق خودسازي مرحمت کن.
پروردگارا!ما را از غذاي جان پرور روحی محروم مفرما.
بار الها!پیش از صیحه محشر ما را از خواب گران بیدار نما.
آمین یا رب العالمین پایان سوره عبس
ص : 163
1 و 2) سفینه البحار جلد 2 صفحه 84 ماده طعم. -1
-2
ص : 164
81 ) سوره تکویر این سوره